آخرین مطالب
امکانات وب
سالهاست درپی کسی میگردم
که مرا پیدا کند
گم شده سرنوشتم
قدرت روزگار آنقدر زیاد بود که مرا به بیکسی کشاند
گوشه نشین و ساکت
انگار ازازّل مُهر تنهایی را در دفتر زندگی زده بودند
غمگین
گویا ::::: این خدا را مهربان پنداشتم:::::...برچسب : نویسنده : mis-samira بازدید : 105 تاريخ : يکشنبه 25 آذر 1397 ساعت: 7:09
تو که رفتی
من هم ز زندگی سیر شدم درمیان, غصّه, ها
زارو زمینگیر شدم همنشینم شده غم
مونس جانم شده درد
بی صدا سوختم وبی تو چنین پیر شدم به غروری که شکسته به دلی از همه خسته
به نگاهی که هنوز ::::: این خدا را مهربان پنداشتم:::::...برچسب : نویسنده : mis-samira بازدید : 169 تاريخ : يکشنبه 25 آذر 1397 ساعت: 7:09
کویری خشکم
آنقدر خشک که ترکهای زخم شده تنم را
هیچ سیلابی سیراب نمیکند پرنده مهاجر از اینجا گذر نمیکند
ساربان ها راه دیگر را ترجیح داده اند
تنها وبدونه همصحبّت
روزها میگذرد
سالهاست گلی درقلب م ::::: این خدا را مهربان پنداشتم:::::...برچسب : نویسنده : mis-samira بازدید : 194 تاريخ : يکشنبه 25 آذر 1397 ساعت: 7:09
شاید یکی باشد برای مرگ من ماتم بگیرد
ازرفتنم دلگیرشود درچشم اوهم غم بگیرد
شاید کسی باشد برایم اشک بریزد
با خواندن شعرم
مرا یک لحظه دررویای خود آغوش بگیرد شاید یکی باشد بگوید درخیابان درزیر ب ::::: این خدا را مهربان پنداشتم:::::...برچسب : نویسنده : mis-samira بازدید : 108 تاريخ : يکشنبه 25 آذر 1397 ساعت: 7:09
هرکس یه کسی داردو من منتظر یار
پروانه زشمع سوزدو من با دل بیمار
گویند چنین هست در حسرت دیدار
هم دیده بگرید هم فکر گرفتار
رفتم به سکوتی که شاید ببیند
نه یار مرادید نه دوست فداکار
اوگ ::::: این خدا را مهربان پنداشتم:::::...برچسب : نویسنده : mis-samira بازدید : 173 تاريخ : يکشنبه 25 آذر 1397 ساعت: 7:09
باز دلم به سوی توپر گرفت,بهانه پیش تو بودن را ازسرگرفت
فکرودلم هردوهواخواه ی توست
حسرت دیداربخدا جان گرفت
قصّه عشقم شده یک داستان
این دل تنگم شده یک بوستان
رویای هرشب شده خواب و خیال
باتوشدن ::::: این خدا را مهربان پنداشتم:::::...برچسب : نویسنده : mis-samira بازدید : 166 تاريخ : يکشنبه 25 آذر 1397 ساعت: 7:09
ترسیدم از کلامت آن دم که گفته بودی,
له شداین غرورم ازبس شکسته بودی من در غم ندانی
تودر پی که دانی
درچشم من ندیدی شاید, که خسته, بودی؟
یاکه ندانی ازمن
چشمت را بسته بودی؟
این رنگ زرد پاییز
برگ ::::: این خدا را مهربان پنداشتم:::::...برچسب : نویسنده : mis-samira بازدید : 171 تاريخ : يکشنبه 25 آذر 1397 ساعت: 7:09
من به تنهایی شب عادت کردم
تو به کدامین آغوش خودرا سرگرم کرده ای ؟
من به روزهای گذشته حرمت واحترام را پیشه کردم
تو با قدرت کلام چه کسی را به دام انداخته ای؟
من به حال خود درکوچه های بیصدا گریه کردم ::::: این خدا را مهربان پنداشتم:::::...برچسب : نویسنده : mis-samira بازدید : 150 تاريخ : يکشنبه 25 آذر 1397 ساعت: 7:09
من رهگذر, کوچه, های تاریکم,
بزرگ شده خیابان دلهره ها
تشویقهای کسی مرا به مرز باور ها نرسانده
بازیچه زمان نشدم
خواستار راستی بودم
من رهگذر دلتنگ شبهای پر ستاره ام
که در آسمانها دنبال ستاره خود میگردم ::::: این خدا را مهربان پنداشتم:::::...برچسب : نویسنده : mis-samira بازدید : 160 تاريخ : يکشنبه 25 آذر 1397 ساعت: 7:09
دلتنگ توام اشک شده نم نم باران دیوانه بخواندفقط اسم توراازسرعصیان
هم باد زند سیلی
هم ساز غزل خوان عقلی به سرم بود وفا تاج سرم بود
آرام گرفتند شدم زارو پریشان
نه قدرت ماندن نه امید برگشت
سوزی ب ::::: این خدا را مهربان پنداشتم:::::...برچسب : نویسنده : mis-samira بازدید : 147 تاريخ : يکشنبه 25 آذر 1397 ساعت: 7:09